یک داستان -زلزله و حاملگی
دوستدخترتان تماس میگیرد و در حالی که گریه میکند، از پشت تلفن میگوید که از شما حامله شده.
شما میدانید که اگر چنین چیزی صحت داشته باشد، خانواده او دنیا را به آخر میرسانند و آرامش زندگیتان برای همیشه به پایان میرسد.
با دوستدخترتان قرار میگذارید. او یکبار دیگر در حضور شما تست ادرار حاملگی «Baby Check» را تکرار میکند تا مطمئن شوید که دروغ نمیگوید. آرزو میکنید که اشتباه کرده باشد، اما باز هم نتیجه مثبت است. به آن اعتماد نمیکنید و همان روز برای انجام تست Beta-HCG به یک آزمایشگاه میروید.
روز بعد وقتی نتیجه آزمایشگاه تایید میکند که دوستدخترتان حامله است، از آنجا خارج میشوید و مستقیم به یک رستوران شیک میروید. وقتی پشت میز روبهروی نشستهاید، دستهای دوستدخترتان را میگیرید و به او میگویید: «غصه نخور! بیا به این موضوع فکر نکنیم. من اطمینان دارم که آزمایشگاه اشتباه کرده و تو حامله نیستی. حالا یک غذای خوشمزه از منو انتخاب کن که دارم از گرسنگی میمیرم.»
شما میدانید که چه گزینههایی مقابل خود دارید، اما ترجیح میدهید کاری انجام ندهید. هنگام صرف شام درباره غواصیتان در آبهای سیراف و تصادف شدیدی که چند سال قبل در جاده چالوس داشتید حرف میزنید و هرگز به دوستدخترتان اجازه نمیدهید تا درباره حاملگی و بچه هیچ حرفی بزند. در طول مسیر هم که او را به خانه میرسانید، ماجرای همسفر شدن اتفاقی خودتان با «حمید ماهیصفت» در پرواز تهران به شیراز صحبت میکنید. دوستدخترتان مقابل خانهشان از اتومبیل شما پیاده میشود و از او خداحافظی میکنید و میروید.
صبح روز بعد به یک دفتر پلیس+10 میروید و گذرنامه خود را تمدید میکنید تا روزی که اوضاع بیریخت شد، بلافاصله از کشور خارج شوید. دوستدخترتان با شما تماس میگیرد. مطمئن هستید که صدایش گرفته و حتما گریه کرده، اما اهمیتی نمیدهید و از او میخواهید که برای امشب دو بلیت سینما پردیس برای فیلم «تهران 1500» را رزرو کند تا با هم به تماشای آن بروید.
***
شما بعد از خواندن این داستان کوتاه، با شیوه برخورد مسؤولان شهرداری تهران و میدان پاستور با زلزله تهران در 34 سال اخیر آشنا شدهاید.
آنها ترجیح میدهند فراموش کنند که ممکن است روزی در پایتخت زمینلرزه رخ دهد، چون خیالشان راحت است که در آن صورت خانواده و بستگان خود را با آمبولانس، هلیکوپتر و هواپیماهایی که در اختیار دارند، به خارج از شهر منتقل خواهند کرد و خود نیز در پناهگاههای ساختمانهای دولتی از گرسنگی و تشنگی و بیماری پس از زلزله در امان خواهند ماند.
فرورتیش رضوانیه
***
نوشته فوق در واقع مقدمه ای بود بر تفسیر آخرین مصاحبه دکتر عکاشه. ایشان که به حق جز برترین دانشمندان علم زلزله ایران هستند بارها اعلام کرده اند که ایران روی کمربند زلزله قرار دارد و با توجه به وضعیت ساخت و ساز و ساختارهای زیربنایی کشور، در صورت بروز زلزلهای بزرگ، ابعاد فاجعه باری در پی خواهد داشت. گرچه او هیچگاه زمان، مکان و شدت زلزله ای را پیش بینی نکرده و بارها تاکید کرده که زلزله قابل پیش بینی نیست
اما این دانشمند برجسته کشورمان معتقد است که گسل های تهران فعال و در صورت حرکت آنها خسارات جدی خواهد بود
مسئولین شهری اما گفته اند دعا میکنند در تهران زلزله نیاید(!!!) و اقداماتی اولیه انجام داده اند:
فرورتیش رضوانیه در داستانی کوتاه بنام "دومینوی تهران فرو ریخت" به شرح روزهای پس از زلزله تهران پرداخته است:
شما میدانید که اگر چنین چیزی صحت داشته باشد، خانواده او دنیا را به آخر میرسانند و آرامش زندگیتان برای همیشه به پایان میرسد.
با دوستدخترتان قرار میگذارید. او یکبار دیگر در حضور شما تست ادرار حاملگی «Baby Check» را تکرار میکند تا مطمئن شوید که دروغ نمیگوید. آرزو میکنید که اشتباه کرده باشد، اما باز هم نتیجه مثبت است. به آن اعتماد نمیکنید و همان روز برای انجام تست Beta-HCG به یک آزمایشگاه میروید.
روز بعد وقتی نتیجه آزمایشگاه تایید میکند که دوستدخترتان حامله است، از آنجا خارج میشوید و مستقیم به یک رستوران شیک میروید. وقتی پشت میز روبهروی نشستهاید، دستهای دوستدخترتان را میگیرید و به او میگویید: «غصه نخور! بیا به این موضوع فکر نکنیم. من اطمینان دارم که آزمایشگاه اشتباه کرده و تو حامله نیستی. حالا یک غذای خوشمزه از منو انتخاب کن که دارم از گرسنگی میمیرم.»
شما میدانید که چه گزینههایی مقابل خود دارید، اما ترجیح میدهید کاری انجام ندهید. هنگام صرف شام درباره غواصیتان در آبهای سیراف و تصادف شدیدی که چند سال قبل در جاده چالوس داشتید حرف میزنید و هرگز به دوستدخترتان اجازه نمیدهید تا درباره حاملگی و بچه هیچ حرفی بزند. در طول مسیر هم که او را به خانه میرسانید، ماجرای همسفر شدن اتفاقی خودتان با «حمید ماهیصفت» در پرواز تهران به شیراز صحبت میکنید. دوستدخترتان مقابل خانهشان از اتومبیل شما پیاده میشود و از او خداحافظی میکنید و میروید.
صبح روز بعد به یک دفتر پلیس+10 میروید و گذرنامه خود را تمدید میکنید تا روزی که اوضاع بیریخت شد، بلافاصله از کشور خارج شوید. دوستدخترتان با شما تماس میگیرد. مطمئن هستید که صدایش گرفته و حتما گریه کرده، اما اهمیتی نمیدهید و از او میخواهید که برای امشب دو بلیت سینما پردیس برای فیلم «تهران 1500» را رزرو کند تا با هم به تماشای آن بروید.
***
شما بعد از خواندن این داستان کوتاه، با شیوه برخورد مسؤولان شهرداری تهران و میدان پاستور با زلزله تهران در 34 سال اخیر آشنا شدهاید.
آنها ترجیح میدهند فراموش کنند که ممکن است روزی در پایتخت زمینلرزه رخ دهد، چون خیالشان راحت است که در آن صورت خانواده و بستگان خود را با آمبولانس، هلیکوپتر و هواپیماهایی که در اختیار دارند، به خارج از شهر منتقل خواهند کرد و خود نیز در پناهگاههای ساختمانهای دولتی از گرسنگی و تشنگی و بیماری پس از زلزله در امان خواهند ماند.
فرورتیش رضوانیه
***
نوشته فوق در واقع مقدمه ای بود بر تفسیر آخرین مصاحبه دکتر عکاشه. ایشان که به حق جز برترین دانشمندان علم زلزله ایران هستند بارها اعلام کرده اند که ایران روی کمربند زلزله قرار دارد و با توجه به وضعیت ساخت و ساز و ساختارهای زیربنایی کشور، در صورت بروز زلزلهای بزرگ، ابعاد فاجعه باری در پی خواهد داشت. گرچه او هیچگاه زمان، مکان و شدت زلزله ای را پیش بینی نکرده و بارها تاکید کرده که زلزله قابل پیش بینی نیست
اما این دانشمند برجسته کشورمان معتقد است که گسل های تهران فعال و در صورت حرکت آنها خسارات جدی خواهد بود
مسئولین شهری اما گفته اند دعا میکنند در تهران زلزله نیاید(!!!) و اقداماتی اولیه انجام داده اند:
فرورتیش رضوانیه در داستانی کوتاه بنام "دومینوی تهران فرو ریخت" به شرح روزهای پس از زلزله تهران پرداخته است:
+ نوشته شده در سه شنبه سوم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت 0:14 توسط فایق
|

ابن وبلاگ هيچ مسوليتي در برابر نوشته هاي شما ندارد.واين وبلاگ از كتاب ونويسندگان معروف ونامه وسايت ديگران استفاده مي شود.